شهیدی که روز و ساعت شهادتش را می دانست!
سایر منابع:
سایر خبرها
خوابی که به شهید زاهدی نوید شهادت داد
ا بین 2 لشکر همراهش بودم و در این همراهی با حاج علی آشنا شدم. چند سال قبل که حالم بد بود و در بیمارستان بستری بودم، بعد از مرخصی وقتی به خانه آمدم حاج علی به عیادتم آمد، صحبت که می کردیم خیلی بی شیله پیله به من گفت مصطفی دخترت را به پسرم می دهی؟ خنده ام گرفت، گفتم حاجی دختر من هنوز محصله، گفت من نمیدونم، آخرین پسرم را دوست دارم داماد کنم. قسمت شد و دخترم عروس حاج علی شد و دوستی و آشنایی ما بیش از ...
سرنوشت عجیب فرزند شهید حجاب
...، خط اتوی شلوارت خربزه را قارچ کند، فرد را متمدن نمی کند. آگاهی به وجود نمی آورد. پدرم می گفت: ما با کلاه پهلوی مخالف بودیم، بزرگانی که در تبریز بودند، آمیرزا آقا صادق آیت الله انگجی با این موضوع مخالفت کرد. من هم جزو مخالفین بودم. مرا می خواستند دستگیر کنند. فرمانده لشگر امیر طهماسب بود. گفته بود شیخ را می گیرم و اعدام می کنم و بعد به تهران خبر می دهم، چون شیخ حرف های منطقی و مستدلی می زد ...
از شیروان تا حلب؛ درس شهامت با زرهرن
داد طبق محاسبات نباید شعاع ترکش تا اینجا باشه. روزهای اول بود که من به سوریه رفته بودم، با خودم گفتم مرتضی نزدیک بود کار دستم بده با این محاسباتش، خودش رفت پشت پناهگاه و من را به خطر انداخت. دو روز بعد دشمن به خط ما حمله کرد و من و مرتضی از ستاد تیپ به خط رفتیم، آنجا بود که مرتضی چون شیری به سمت دشمن و گلوله ها می رفت و هیچ ترس و واهمه ای از گلوله و خمپاره و جهنمی و غیره نداشت ...
دلنوشته دختر شهید زاهدی / خداحافظ بابا علی ...
...... از زمان جنگ، هر روز زیارت عاشورا اش ترک نمی شد و بیست سالی بود که زیارت را با صد لعن و صد سلام می خواند... خدایا! ما ندیدیم نمازش از اول وقت فاصله بگیرد... خدا را شکر که اجر قریب 45 سال مجاهدت عزیز دلمان و نور چشممان سردار محمد رضا زاهدی اینگونه رقم خورد.. و چه عاقبتی بهتر از شهادت... هیچ وقت فکر نمی کردم در روز شهادت امام علی (ع) دو بابا علی ...
ارادت شهید سلیمانی به مادر شهید؛ حاج قاسم: ننه علی هیچ کسی را ندارد!
بلکه به مادرش هم دلداری می داد و می گفت: خداوند دارد با این سختی ها ما را امتحان می کند. می خواهد ببیند ظرفیت داریم یا نه، تو ناراحت نباش که من هم هیچ ناراحتی از این تنگدستی مان ندارم. و این بود داستان زندگی مادری که حاج قاسم احترام ویژه ای برایش قائل بود. مادری که با این همه سختی فرزندش را بزرگ کرد و راهی جبهه کرد و شهید شد. این مادر شهید هم اسفند 1399 و 14 ماه بعد از شهادت حاج قاسم به رحمت خدا رفت و در گلزار شهدای کرمان آرام گرفت. ...
مشتری جان ما خدا است
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خاورستان ، شهید داود نجم الدین نوزدهم شهریور 1344 در شهرستان سمنان به دنیا آمد. پدرش علی اکبر و مادرش کبرا نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. پاسدار بود. سی ام فروردین 1364 در بمباران هوایی پادگان حمید اهواز به شهادت رسید. پیکر وی را در امامزاده یحیای زادگاهش به خاک سپردند. مشتری جان ما خدا است فرازهایی از وصیت نامه شهید: ...
اخلاص ویژگی بارز شهید آرمان علی وردی بود
به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه علمیه خراسان، مادر شهید علی وردی در جمع معتکفین رمضانیه این حوزه، پیرامون خصوصیات اخلاقی این شهید والامقام گفت: آرمان خیلی بی ریا بود. دوست نداشت ریا در کارهایش باشد. قبل از شهادت کارهای خیری کرده بود که هیچکس نمی دانست. حتی من مادرش هم نمی دانستم. همیشه به همه کمک می کرد. در کار خیر پیش قدم بود. حتی از پول تو جیبی اش برای این امور استفاده می کرد، اخلاص و در راه خدا ...
توی این اوضاع بنزین کسی به فکر ما راننده های اسنپ نیست
باشند تا حال و روز ما را درک کنند یا گاهی سوار اسنپ شوند و آدم باهاشان دردل کند هر چند رئیس جمهور یا وزیر اقتصاد یا راه و شهرسازی که سوار اسنپ نمی شوند تا شاید سر از کار و دردسرهای زندگی این قشر در بیاورند. در اینجا بخشی از گفتگوی ما با مسعود... راننده اسنپ که خودش می گوید 15 سال است شیراز زندگی می کند را بخوانید: چند سال است اسنپ کار می کنی؟ * چهار سال است اسنپ شدم ...
نامه دخترم با شهادت بابایش برگشت خورد!
.... انگار همان صورتی بود که در خواب دیده بودم. گلاب به صورتش ریختم. همان حرف هایی که برای وداع آخر زدم به شهیدم گفتم: خیالت راحت باشد تا زمانی که زنده هستم برای بچه هایت پدری و مادری می کنم تا آن دنیا دستم را بگیری. وقتی پیکر همسرشهیدم را دیدم آرام شدم! همه می پرسیدند چطوری او را دیدی! گفتم شوهرم خواب بود. چیزی نبود که از او بترسم. تعجب کرده بودند! گفتم من فقط زیبایی دیدم. بعد از شهادت ...
خوش به سعادتت مهدی جان
به گزارش ایران اکونومیست، جوان آنلاین نوشت: سردار شهید مهدی نوید از پاسدارهای دوره اولی در تهران بود که سفر زیارتی خانواده اش به مشهد، اسباب آشنایی و ازدواج او با همسرش را که همجوار امام رضا (ع) بود، فراهم کرد. مهدی چهارم اسفند 1337 در تهران چشم به جهان گشود و 20 اردیبهشت 1361 در جریان آزادسازی خرمشهر در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. سال ها از شهادت مهدی گذشت و، چون خودش خیلی تمایل ...
ایستادگی شهید زاهدی و یارانش مانع سقوط مجدد خرمشهر شد/ حاج علی این اواخر عمل قلب باز کرده بود/ عرفا و ...
بسیار توانمند بود و هم بین بچه های رزمنده محبوبیت داشت. باید گفت که او همتای شهدایی، چون حاج قاسم سلیمانی و حاج احمد کاظمی بود. از چه مقطعی با شهید زاهدی همرزم شدید؟ من اولین بار که به جبهه اعزام شدم، به کردستان رفتم. سال 59 در کردستان بودم که شنیدم حاج حسین خرازی و حاج علی زاهدی و تعداد دیگری از بچه های اصفهان در جبهه جنوب حضور دارند. برگشتم اصفهان و این بار به خوزستان اعز ...
محمد حسین لطیفی: موقعیت رفتن از ایران را داشتم اما نرفتم
محمد حسین لطیفی کاگردان سینما تلویزیون کشورمان شب گذشته در برنامه برمودا حاضر شد و در ابتدا درباره موقعیت رفتنش از ایران گفت: موقعیت رفتن از ایران را به دفعات داشتم اما نرفتم. حتی یادم است که در یکی از کشورها میهمان دوستم بودم و از اداره مهاجرت آمدند و گفتند نمی خوایید اینجا بمانید؟ گفتم شاید اگر من یک صنعتگر یا یک طبیب بودم شاید به مهاجرت فکر می کردم اما به اصطلاح امروزی ها که خودم قبول ندارم می ...
شهید زنده دلی که بر دل ها حکومت می کند
، گفتم نخواستم شب بیرون از خانه باشم . و او در جواب اظهار داشت : علت اینکه گفتم شما بچه را نزد دکتر ببری برای این بود که چون در حال جنگ هستیم و ممکن است روزی من نباشم ، از این رو خواستم عادت کنی و در غیاب من برای بچه ها هم مادر باشی و هم پدر باشی . درباره برخی ویژگیها و خصوصیات اخلاقی و رفتار حسن زنده دل ، پسرش محمد می گوید : ارتباط او با افراد فامیل بسیار خوب بود تا جایی که وقتی به ...
اکبریان: نمی دانستم جرمم حبس ابد است/ زمانی خوش تیپ ترین فوتبالیست ایران بودم
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : ایرنا: پیشکسوت فوتبال ایران در خصوص ماجرای دستگیری خود، گفت: پدر دوستم به درب خانه ما آمد و التماس می کرد که پسرم سابقه دار است و از او مواد گرفته اند و اگر این مواد به اسم او تمام شود برایش حبس طولانی می برند، اما تو علی اکبریان هستی و کمکت می کنند و نهایت جریمه و پس از چند روز بازداشت آزاد ...
شهیدی که تمام خانواده اش گرین کارت داشتند!
شهادت احمد، کمر بچه های گردان قمر بنی هاشم(ع) را شکست، اما عبدالحمید (که همرزمان، او را به نام حمید صدا می زدند) بعد از شهادت احمد تلاش کرد جای او خالی نماند و در این کار هم موفق بود. او در عملیات عاشورای 3که در مردادماه 64در منطقه فکه انجام شد، در کنار شهید رضا عبدی، بار دیگر نام گردان قمر بنی هاشم(ع) را بر سر زبان ها انداخت. سرانجام عبدالحمید 30بهمن 1364درحالی که جانشین گردان قمر بنی هاشم(ع ...
روزهای زجرآور صادق هدایت پس از ترور رزم آرا
دکتر محمد شاهکار یکی دیگر از رفقای صادق) در اردیبهشت ماه 1330 کمتر از یک ماه پس از خودکشی صادق هدایت در مورد آخرین روزهای زندگی او مطلبی تحت عنوان نامه ای از پاریس با امضای م. ف برای مجله ی کبوتر (شماره ی 1) منتشر شد. این نامه را که مصطفی فرزانه دو روز پس از خودکشی صادق نوشته بود به این شرح بود: دوست عزیزم... حالا دو روز است که هدایت خودکشی کرده. من دیروز خبر شدم و دیشب هم ...
لودر قاتل در لشکر عاشورا
تبلیغات و مسؤول هماهنگی ساخت مسجد بود، اما در هیچ کاری کمک نمی کرد؛ نه مسجد و نه حتی سنگر خودشان. چند بار که پرسیدیم، گفت: من یک روز لودر میارم و کارمو می کنم. ظاهراً آن شب تصمیم گرفته بود با لودر کارش را انجام دهد. راننده لودر که اهل بناب بود، با دیدن پتوهایی که جابه جا روی زمین پهن شده بودند، فکر می کند بچه ها پتوها را آنجا رها کرده و رفته اند. محمد هم بغل او نشسته و خبر نداشته که زیر ...
روایت دختر سعید مدنی از زندگی با پدرش | بابام آدم جالبیه واقعا!
...> مثل همۀ نوجوون ها اختلاف های بدی باهاش پیدا کردم، دوره هایی حتی واقعا رابطه مون بد شد، مثل همۀ والدین اشتباه هایی داشت. ولی هم خودش رو تصحیح می کرد، هم مشورت پذیر بود از مثلا عمه م که یک دوره ای بهش خیلی نزدیک بودم و هوامو داشت. ولی حتی توی این دوره ها هم روش هاش جالب بود. برای اینکه ترمیم بشه اختلاف هامون بهم مسئولیت های واقعی می داد، از کارهای خودش. توی دبیرستان یک بار صدها صفحه پرسش نامه رو ...
نصرالله خواجه گیری ، سرپرست استقلال: خودم هم دلیل اخراجم مقابل مس را نمی دانم!
چرا اخراج شدم. من فقط از روی نیمکت بلند شدم و توسط کمک داور بازی، آقای ایلدروم، اخراج شدم، نه توسط داور. خودم هم ماندم. نمی دانم دلیلش چه بود. خواجه گیری در پاسخ به اینکه آیا از الفاظ خاصی استفاده نکرده است، گفت: نه. کارت اول را که داد، بین دو نیمه گفتم به خدا هیچ حرفی نزدم، فقط کمی وجدان داشته باشید که آمد و کارت زرد دوم را داد، اما تعجب می کنم. وی در خصوص صحبت هایی ...
آخرین صبح
و نمی دانم از کجا فهمید که من ترکم و به تیر همان گرمای ترکی، تعریف کرد که چطور همۀ فامیل حرمت حاج آقا را می گیرند و در هر مجلسی که دعوتش می کنند، موسیقی را جمع می کنند و حالا برایش أَمَّنْ یُجِیبُ [6] گرفته اند که شیخِ فامیل سلامت برگردد. من گفتم خدا شفا بدهد و از اتاق بیرون رفتم. بار بعدی که به اتاق برگشتم، داشت به پسرش می گفت: مادر بگو چه کار برایت انجام بدهم که خوشحال شوی ؟ نوازشش ...
مادر زن قتل وحشیانه داماد را لو داد+ جزئیات باورنکردنی
گرفته بودم هرچه پرسیدم چه اتفاقی افتاده جوابی نداد با عجله راهی خانه اش شدم اما به محض ورود دخترم را به همراه دوستش شیما دیدم که هر دو آنها مضطرب و رنگ پریده بودند. دخترم با دیدن من زیر گریه زد و گفت که با همدستی دوستش، شوهرش پیام را به قتل رسانده اند بعد هم از من خواستند به آنها کمک کنم تا جسد شوهرش را مثله کنیم و از خانه بیرون ببریم. وقتی وارد حمام خانه شدم با دیدن جسد خونین دامادم وحشت کردم. بعد ...
تک درختی سرو
برای دوست صمیمی اش تعریف می کرد. من آنجا فهمیدم که دخترخاله اش را دوست دارد. قبل از خبر شهادت یک روز در خواب دیدم روبه روی منزل ما یک خانه ای زیبا قرار دارد و یک تخت درخت سرو در آنجا کاشته شده بود. ناگهان بادی شروع به وزیدن کرد و درخت به زمین افتاد؛ ولی دوباره از همان ها درختی دیگر رویید. من بعد از اینکه از خواب بیدار شدم به دلم برات شد که پسرم شهید خواهد شد. چند روز بعد خبر شهادت قربانعلی را برایم آوردن من به شهادت پسرم افتخار می کنم و از شهادت ایشان بسیار خوشحال هستم. انتهای خبر/ ...
نفربر داعشی از روی پیکر جواد رد شد؟!
نبوده که نفربر از آن بالا بیاید. نفربر خودش را می چسباند به تپه تا نیروهای داعشی پیاده بشوند که همه فکر می کنند از روی پیکر جواد رد شده است. آمده ام به من عیدی بدهید روایت دایی یک هفته بعد از ماه رمضان، محمدعلی، دایی خانمِ جواد، به من زنگ زد و گفت حاجی مژده بده جنازه پیدا شد. جا خوردم. گفتم چطوری؟ گفت من جزئیاتش را نمی دانم، ولی ظاهرا بچه ها دیشب عملیات کرده اند و همان منطقه را ...
درباره رشید محمد حسینی معلم فداکار خوزستانی و 32سال آموزگاری در مناطق عشایری/ خدمت در خط مقدم
خودش می گوید دوست نداشتم سوزن یک کاره باشم. این سوزن یک کاره نبودن به زبان ساده یعنی آدمی باشی که تنها انجام یک کار یا پیش بردن یک شغل او را راضی نمی کند. رشید محمد حسینی حاجی ور از همین آدم هاست که البته بخش مهمی از زندگی اش را وقف کار کردن برای دانش آموزان عشایر کرده است. او که خود عشایرزاده است و رنج کشیده، تصمیم گرفت معلم شود تا به بچه ها خدمت کند. حالا پس از 32سال خدمت در همان مناطق عشایری ...
موسوی: گفتند تو را نمی خواهیم/ ذهن فونتانا را خراب کردند
. وی تاکید کرد: واقعاً از این همه تناقص تعجب کرده بودم که دوباره بعد از دو روز تماس گرفتند و گفتند که حسینی خواسته که به اردو برگردم. در نهایت نیز تصمیم گرفتم که با توجه به 10 بار صحبت کردن با مسئولان و مربیان مختلف به اردو نروم. در شان و شخصیت من نبود که با این اتفاقات بخواهم به تمرین بازگردم. برای حضور در مسابقات جهانی تا دقیقه 90 انتخابی دادم وی در خصوص اینکه ...
دستمزد 430 میلیونی کارمند بانک به دو آدمکش برای قتل همسرش
من مجبورم شدم اقساط وام را پرداخت کنم. مهناز حتی حاضر نمی شد اموالی که به نامش زده بودم را به من برگرداند. او ادامه داد: همین موارد باعث شد که اختلافات ما روز به روز بیشتر شود و با اینکه یکبار از هم جدا شده بودیم به خاطر بچه هایم دوباره ازدواج کردیم ولی دیگر نمی توانستم این وضعیت را تحمل کنم و از یک سال قبل، تصمیم به قتل همسرم گرفتم. برای قتل او سناریوهای زیادی طراحی کرده بودم. اول می خواستم ...
شوهرم برای قتل من و بچه هایم نقشه کشید
خانواده ام دست به خودکشی زدم و با خوردن چند قرص روانه بیمارستان شدم . خانواده ام که ماجرا را فهمیدند به ناچار با ازدواج ما موافقت کردند . این در حالی بود که شاهین هم با چرب زبانی آینده ای روشن و زیبا را برایم به تصویر می کشید. اوایل من هم با این ازدواج دلخوش بودم ولی فقط یک سال بعد و زمانی که پسرم به دنیا آمد تازه فهمیدم که همسرم عاشق رفیق بازی،مشروب خوری و کارهای خلاف است. او هیچ مسئولیتی در قبال ...
دستمزد عجیب یک کارمند به دو آدمکش برای قتل همسرش
روزنامه ایران به نقل از زن همسایه نوشت: آنها اغلب اوقات با هم دعوا و درگیری داشتند. ساعت 11 صبح بود. شوهر مهناز که کارمند بانک است با من تماس گرفت و گفت بچه هایش مدرسه هستند و هر چه به تلفن همسرش زنگ می زند، پاسخ نمی دهد. به همین دلیل نگران همسرش شده بود و از [...]
ناگفته های بازیگر زن تاجیک در چشم باد درباره پارسا پیروزفر | تغییر چهره پس از سالها
فیلمنامه یک شاهکار بود. بعد از مدتی توانستم خودم فارسی را بخوانم و 2 سال و نیم برای فیلمبرداری این سریال در ایران بودم. او درباره همکاری با پارسا پیروزفر در سریال در چشم باد گفته: من ابتدا پارسا پیروزفر را نمی شناختم اما وقتی به ایران آمدم آگاه شدم او بازیگر بزرگی است و این نگرانی من را بیشتر کرد. ولی ایشان انسان خوبی هستند و مرا در رسیدن به نقش لیلی بسیار کمک رساند. من همیشه به شخصیت ...