ثواب کردن هم به ما نیامده!
سایر خبرها
سه برادر که در فاصله چهل روز و به ترتیب سن به شهادت رسیدند+ تصاویر
. دویدم سمت خاکریز، وارد خط شدم. شهید محمد علی عبوری محسن پور، قاسم عبوری، برادر محمدعلی و علی اکبر نژاد با هم جلوی سنگر نشسته اند، سرتا پا خونی و داغونم، قاسم عبوری گفت: رضا چی شده؟ گفتم: محمدعلی شهید شده! چند متر آن طرف خاکریز آوردم، برو آنجاست. برید بیاریدش که عراقی ها پاتک کنند، محمدعلی آنجا گم می شود. زود بیارید تا شب نشده. قاسم گفت: محمد علی زنده است ...
کبودی های پنهان
است و باید برایش سیب زمینی و تخم مرغ درست کنم. من هم گفتم درست نمی کنم، چون خوابم می آید. همسرم هم عصبانی شد و من را کتک زد، دماغم شکست. همان شب خودش من را به بیمارستان برد و دکتر گفت باید چند روز در بیمارستان بمانم. وقتی هم مرخص شدم، رفتم خانه مادرم. ولی مادرم من را قبول نکرد، فردای آن روز به خانه شوهرم برگشتم... . بیشتر اهالی روستا، تا حدودی داستان زندگی معصومه را می دانند؛ پدری درگیر اعتیاد و ...
یا سرم می رود یا سر صدام را می آورم!
به گزارش ایسنا، متن پیش رو گفت وگوی روزنامه جوان با همسر و دختر شهید عملیات الی بیت المقدس، شهیدغلامعلی میرحاج است که در ادامه می توانید بخوانید: این دفعه می روم یا سرم رامی دهم یا سر صدام را برایتان می آورم. این جمله شهیدغلامعلی میرحاج بود. وقتی که از نماز جمعه به خانه برگشت مهیای رفتن به جبهه شد. به همسرش گفته بود؛ اعلام کرده اند که برای آزادی خرمشهر به نیرو نیاز دارند. غلامعلی به همه دوستان و آشنایا ...
چند ملی پوش در جام ملت ها خوش گذرانی کردند/ از خواب بیدارم کردند و گفتند سرمربی تیم ملی بشو!
جلال طالبی به شکل بسیار عجیبی در جام جهانی 1998 فرانسه و جام ملت های 2000 لبنان هدایت تیم ملی را برعهده داشت و هنوز هم پیرامون هر دو تورنمنت مذکور بحث های زیادی مطرح است. طالبی اردیبهشت سال 92 در گفت وگوی اختصاصی با زیرنویس پرده از رازهای مهمی در فوتبال ایران برداشت و مسائل مهمی را [...]
تعرض کارگردان سینما به دختران نوجوان با ادعای پاک کردن روح ؛ جزییات تازه از محاکمه کارگردان
این پرونده از شهریور سال 1401 با شکایت دختر نوجوانی به نام ملیکا که مدعی بود از سوی یک کارگردان میانسال مورد آزار و اذیت قرار گرفته است آغاز شد. وی که با مادرش به پلیس آگاهی رفته بود، در توضیح ماجرا به مأموران گفت: من به یک آموزشگاه خصوصی می رفتم. مربی ما خانمی 40 ساله بود که یک روز درباره بحث آرامش روح و پاک کردن ذهن و روح از شیاطین صحبت می کرد، بعد هم وقتی اشتیاق مرا برای ادامه این بحث ...
کندن گوش مشتری نانوایی با دندان در صف نان بربری !
را از هم جدا می کردند، کار به اینجا نمی کشید. هیچ کدام از ما چاقو یا وسیله خطرناکی به همراه نداشتیم. چرا نان را به او ندادی؟ این کار را کردم. اما او گفت که نان دست خورده است و دیگر به درد او نمی خورد. شغلت چیست؟ 10 سالی معلم بودم، اما به علت یک سری مشکلاتی که داشتم استعفا دادم و الان کار آزاد می کنم. پشیمانی؟ خیلی. دخترم چند سالی از شاکی کوچکتر است. اگر این اتفاق برای بچه خودم می افتاد، من چه کار باید می کردم؟! منبع:روزنامه ایران ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می نویسم. ...
اعدام برای شیاطین بیابان ورامین / آزار سیاه 2 دختر دانش آموز توسط 2 برادر و پسرعمویشان + جزییات
به گزارش زیرنویس، رسیدگی به این پرونده از یک سال قبل با شکایت دختر 17 ساله ای به نام آیناز آغاز شد. وی که همراه مادرش به پلیس آگاهی رفته بود به ماموران گفت: مدتی قبل در راه مدرسه با پسر جوانی به نام راستین آشنا شدم. او به من ابراز علاقه کرد و یک روز [...]
روایت کشتی گیر ایرانی از مبارزه اش با برنده دیوید تیلور
که تیلور هم نتوانست از او پا بگیرد. خوب هم زیرکتف می زد. انفجاری زیرگیری می کند. من مطمئن بودم یک روز عضو تیم ملی آمریکا خواهد شد.داوران معروف UWW محروم شدند، برنده کشتی جنجالی عوض نشد زارع ادامه داد: پیامش را هنوز دارم، سال 2021 به او در اینستاگرام پیام دادم که چرا کشتی نمی گیری، گفت خودم را برای المپیک پاریس آماده می کنم. گفت که صددرصد تیلور را خواهد برد و به المپیک خواهد رفت. دیدید ...
مخفی کردن جسد مادر زیر تخت فرزند
، دور گردنش پیچاندم. به خودم که آمدم، متوجه شدم همسرم نفس نمی کشد. من ناخواسته قاتل شده بودم و نمی دانستم چه کار کنم. با جسدش چه کردی؟ جسد را به اتاق خواب یکی از بچه ها بردم و زیر تخت مخفی کردم. دو شب بچه ام در اتاقی خوابید که جسد مادرش زیر آن تخت بود. روز سوم با خودم گفتم جسد کم کم بو می گیرد و راز آن برملا می شود. به همین دلیل تصمیم گرفتم جنازه را از خانه خارج کنم. ...
مخفی کردن جسد مادر زیر تختخواب بچه مدرسه ای اش / مرد تهرانی چقدر سنگدل بود !
. به خودم که آمدم، متوجه شدم همسرم نفس نمی کشد. من ناخواسته قاتل شده بودم و نمی دانستم چه کار کنم. با جسدش چه کردی؟ جسد را به اتاق خواب یکی از بچه ها بردم و زیر تخت مخفی کردم. دو شب بچه ام در اتاقی خوابید که جسد مادرش زیر آن تخت بود. روز سوم با خودم گفتم جسد کم کم بو می گیرد و راز آن برملا می شود. به همین دلیل تصمیم گرفتم جنازه را از خانه خارج کنم. فرزندانتان متوجه ...
اقدام شیطانی کارگردان سینمای ایران به دختران نوجوان به بهانه پاک کردن روح + جزییات ترسناک
به گزارش سلام نو به نقل از عرشه آنلاین، این کارگردان جوان با همکاری زنی که مربی بچه ها بود، دختران نوجوان را به بهانه بازیگر شدن به خلوت خود می کشاند کارگردان جوان که به اتهام تعرض به چند دختر نوجوان به اعدام محکوم شده بود، با نقض حکم دادگاه یک بار دیگر پای میز محاکمه [...]
به ما می گویند مرغ عشق
چشم چپم نمی بیند. سال شصت، شصت و یک بود و از طرف بهداشت یک نفر را فرستاده بودند مدرسه روستای ما که چشم بچه ها را معاینه کند. ماجرای چشم های من از همان روز شروع شد. یک چشم برایم مانده بود که کم کم همان هم شب ها درست نمی دید. اول تشخیصِ آب سیاه دادند، ولی بعد معلوم شد ضربه ای به چشمم خورده. یکی از دکترهای تهران بهم گفت: این چشم، زور چشم دیگه ات رو هم می گیره و خیلی نمی گذره که چشم راستت ...
خاطره پرواز منوچهر محققی در عملیات مروارید
نه و گفته ای هیچ کس. درصورتی که دوتن از دایی هایت در زندان راه آهن بوده اند. گفتم من آن زمان بچه بودم و از این ماجرا خبر نداشتم. خیلی با من صحبت کرد و در نهایت گفت یک راه حل برایت می گذارم. برای پدرت نامه نویس که تمام این وضعیت را شرح بدهد. من هم به دانشکده رفتم و این کار را انجام دادم. می دانید که هر هواپیما فرمانده دارد. اگر خلبان هم می شدم هرگز نمی توانستم فرمانده هواپیما بشوم. ممکن ...
گروه چریکی آدم خوارها !
در کتاب شناسایی؛ زندگی نامه و خاطراتی از 40 سردار شهید اطلاعات عملیات ، از زبان یکی از دوستان شهید شاهرخ ضرغام آمده است: شاهرخ، قدِ بلند و چهره خشنی داشت. با این حال صورتش را سیاه کرده و در کمین فرماندهان بعثی می نشست. یکی از دوستان شهید شاهرخ ضرغام از فرماندهان دوران دفاع مقدس، تعریف می کند: شاهرخ در نفوذ به مناطق دشمن معمولاً بدون سلاح می رفت و با سلاح برمی گشت. هیبت عجیبی داشت. قدش بلند و ...
از چت تا سرقت
، شادی دختر مرد شاکی به پلیس مراجعه کرد و گفت می داند سارق جواهرات کیست، این دختر گفت: مدتی قبل با پسر جوانی به نام فردین در چت روم آشنا شدم، ما هر شب از طریق اینترنت با هم چت می کردیم و در این مدت فردین به من ابراز علاقه می کرد و می گفت من همان دختری هستم که او به دنبالش بوده است و تمام مشخصات دختر مورد علاقه اش را دارم. ما چندین بار بیرون با هم قرار گذاشتیم و همدیگر را دیدیم، تا این که یک روز وقتی ...
سرلشکری که هدیه میلیونی شاه را رد کرد
خشاب را گوشه باغچه انداخت. کلتم را هم پرتاب کرد طرف دیگر حیاط. مهاجمان مرا هل دادند و به رویم رگبار بستند، من هم اشهدم را خواندم و به دیوار چسبیدم. سراسیمه گفتم: تو را به خدا به تیمسار کاری نداشته باشید، آدم خوب و خیرخواهی است. درجوابم گفت: ساکت شو، حرف نزن. بعد به داخل حیاط دویدند، دو تیر شلیک کردند، سوار موتور شدند و به سرعت از محل رفتند؛ بعدازاین که ضاربان فرار کردند، من رفتم داخل حیاط و دیدم ...
حکم اعدام کارگردان شیطان صفت شکسته شد / 4 دختر با نقشه خانم مربی به دام سیاه کاگردان افتادند + عکس و ...
رسیده ام روحم پاک است و او می تواند کاری کند تا با افراد ماورایی ارتباط باشد و از این طریق به همه خواسته هایم برسم .بعد از چند دقیقه خانم مربی ما را تنها گذاشت تا مرد میانسال بتواند با من صحبت کند .مرد میانسال گفت برای اینکه شیاطین را از من دور کند باید لباس هایم را درآورد. من اینکار را انجام دادم اما او مرا داد و خواست در این رابطه با کسی حرفی نزنم. شب وقتی به خانه برگشتم حال روحی ام به هم ریخته ...
قاتل: زنم را کشتم چون فهمیدم او ...!
پیگیر شدم بازهم همسرم بهانه آورد و گفت شاید اشتباه واریز کرده است. حتی این موضوع را به خانواده اش هم گفتم اما فایده ای نداشت و همسرم زیر بار نمی رفت. *روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟ شب قبل دوباره باهم دعوایمان شده بود و صبح حدود ساعت 7 بود که به اتاق رفتم و در اتاق را از داخل قفل کردم. سر همین مسأله با همسرم درگیر شدم و او را با ضربات متعدد چاقو زدم. بعد بچه ام را که در اتاق دیگر ...
از جان گذشتگی در عمق چاه
بحث خانوادگی است و دوربزنیم و برگردیم، اما یکی از زن ها خودش را روی زمین انداخت و گفت آقا نرو شما را به خدا کمک کنید، داخل چاه هستند. بالای چاه رفتم و اول فکرکردم یک نفر است، اما بعد متوجه شدم پنج نفر داخل چاه گرفتار شده اند.ماجرا این طور بود که یدا...نجفی صاحب باغ و چاه، بالای چاه رفت تا موتور آب را روشن کند که یکدفعه پایش لیز خورد و افتاد داخل چاه که بعد از روشن کردن موتور آب پر از دود شده بود ...
داستان غسل دادن شهیدی که چیزی به عنوان کاسه سر برایش نمانده بود
به خودم گفتم، این دیگه کیه بابا چطور می تونه دست به این کارها بزنه، دخترها را که دیدم بهشان گفتم بچه ها این دختره خیلی شجاع و نترسه، نمی دونید چه کار می کنه پرسیدند مگر اونجا چه خبر بود؟ برایشان توضیح دادم حال آنها هم بد شد. رفتیم سر قبرها کلی بیل و کلنگ آنجا ریخته بود. چند تا مرد هم مشغول کار بودند بیل و کلنگ برداشتم و هن و هن کنان شروع به کندن قبر کردم از همان اولش دسته های زمخت بیل و ...
ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده
حالتون چطوره؟ به دختر کوچولو گفتم: چی شده؟ -آب جوش کاسه ریخت روی مامانم. -خانم می تونید حرف بزنید؟ -آره. چشم باز کرد و دوباره گفت: بله می تونم. کمکش کردم. به سختی بلند شد. کشان کشان بردمش سمت سالن و درازش کردم روی کاناپه. حدود یک ربع طول کشید تا لباس خانم را عوض کردم و به سوختگی های روی دست و پایش کِرم زدم. حالا دختر کوچولو که اسمش مینا بود هم آرام شده بود. صورتش را ...
یک شهر شبیه حاج قاسم شده بود!
به گزارش ایسنا، متنی که می خوانید گفت وگوی جوان با خانواده شادکام از داغدیدگان شهدای حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان است: همان ابتدا که خبر حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان را شنیدم، این جمله سردارسلیمانی در ذهنم تداعی شد که؛ ما ملت شهادتیم، ما ملت امام حسینیم. ، اما خبر تلخ بود و بهت آور. در روزی که همه دوستداران حاج قاسم آمده بودند برای برگزاری چهارمین سالگرد حاج قاسم، بار دیگر کینه توزان با حمله تروریستی داغ بر دلمان گذاشتند و شاهد شهادت زائران حاج قاسم شد ...
مقتول با همسرم رابطه داشت، از کشتنش پشیمان نیستم
چاقو زده است. با حضور مأموران در محل هر دو مجروح به بیمارستان منتقل شدند اما مهندس جوان به نام رایان جانش را از دست داد و مهناز، زن جوان، جان به در برد. سهراب مسئولیت همه اتفاقاتی را که افتاده بود، گردن گرفت و گفت: چند سال قبل همسرم به من خیانت کرد و در دادگاه نیز محکوم شد؛ اما چون دو دختر دوقلو داشتم، او را بخشیدم. در دوران کرونا همسرم دورکار شد و مدتی در خانه کار می کرد؛ اما یک باره گفت ...
مردی که از همه متنفر بود!
آوردم و نوبت بازجویی و محاکمه آنان شروع شد. باید ایدئولوژی آنها را نیز محاکمه می کردیم تا ریشه کن شوند والا مرتب زایش می کردند. تخفیف برای آنهایی که فریب خورده بودند ناطق نوری در ادامه با شرح جزئیاتی از روند بازجویی از اعضای فرقان می گوید: آقای نقاشان و هنردوست از طرف ما و چند نفر هم از طرف سازمان مجاهدین انقلاب از جمله سردار ذوالقدر کار بازجویی را شروع کردند. من هم شدم رئیس دادگاه ...
کودکان کتاب خوان داناترند
...: قصه گویی را از پدر و مادرم یاد گرفتم، پدرم هم قصه می گفت و هم فلوت می زد به ویژه در شب های یلدا که مردم روستا در خانه ی ما جمع می شدند تا پدرم برایشان قصه بگوید و فلوت بزند را خیلی دوست داشتم و پس از آن بود از طریق قصه ها عاشق کتاب ها شدم . این فعال حوزه کودک و نوجوان با اشاره به این که در منطقه، او را به نام یاسی قصه گو می شناسند افزود: حدود دوازده سال است که باشگاه کتاب خوانی ...
عملیات های غرورآفرین برای حفظ امنیت آسمان ایران
سال های اول جنگ بگویید که چگونه وارد عرصه دفاع مقدس شدید؟ پیش از شروع جنگ، سال 58 من جانشین حوزه بسیج در ملایر بودم و آموزش نظامی را در حزب جمهوری ملایر دیدم. سال 1363 از طریق بسیج به سر پل ذهاب اعزام شدم و بعد از چند ماه به منطقه جنوب و جزیره مجنون رفتم که سه بار در آنجا موج انفجار مرا گرفت و آخرین بار یک ترکش هم به ریه راستم وارد شد که کماکان نیز موجود است چون به گفته پزشکان، خارج کردن ...
196 کودک در 5 سال گذشته خودکشی کردند/حداقل یک کودک در هر 9 روز خودکشی کردند!
: من تا به حال به چنین چیزی فکر نکردم و فکر هم نخواهم کرد. همیشه با دوستانم هم در این مورد حرف می زنم . مریم یکی دیگر از دخترهای مدرسه است. سال پیش با تریاک اقدام به خودکشی کرده اما زنده مانده است؛ به اسم پدرم رفتم خریدم، 10 هزار تومان. به هیچ کس هم نگفتم. وقتی خوردم سرگیجه گرفتم. تمام شب حالم بد بود. صبح به مادرم گفتم اما حرفم را باور نکرد. به زن عمویم گفتم او مرا به بیمارستان بنت برد. به ...
سایت پسماند سراوان، درد بی درمان گیلان/ از جمع آوری سطل های زباله تا بحران زباله در آینده نزدیک + فیلم
کشاورزی مردم می شد و همین زباله ها در هر ثانیه 10 تا 15 لیتر شیرابه تولید می کند و در روز های بارانی تا 25 لیتر در ثانیه هم می رسد. وی افزود: چند وقت پیش به یکی از محلات رفتم و مردم گفتند ما در اینجا مشکل آب داریم، مطرح کردیم که چاه حفر کنید، با تعجب گفتند چاه را وقتی حفر می کنیم آب سیاه خارج می شود، گفتم شک نکنید این شیرابه سراوان است، مطرح کردند مگر می شود نزدیک به 20 کیلومتر تا اینجا ...